خبرنگاری
خبرنگاری رادیو تلویزیونی
خبرنگاران رادیو باید حقایق را جمع آوری کرده و آن را با دقت و قاطعیت ارائه کنند، اما در همین حین باید جلوههای صوتی جالبی نیز به گزارش خود بیفزایند که این امر از طریق مصاحبه با افراد درگیر در ماجرا و موسیقی پس زمینه که به توصیف ماجرا کمک میکند فراهم میشود. گزارشگران رادیو ممکن است مقدمهای بر خبر بنویسند که توسط گوینده خوانده میشود، آنان همچنین ممکن است به صورت زنده به سئوالات گوینده خبر نیز پاسخ دهند.

خبرنگاران تلویزیون برای شرح و توضیح گزارش خود به اطلاعات تصویری، از جمله مصاحبه زنده با افراد درگیر در ماجرا، تصاویری از صحنه وقوع ماجرا، و تصاویر گرافیکی که اغلب در ایستگاه تلویزیون برای قالب ریزی خبر تهیه شده متوسل میشوند. گزارشگران تلویزیون نیز ممکن است مانند گزارشگران رادیو مقدمهای بر خبر بنویسند که توسط گوینده تلویزیون در آغاز خبر خوانده میشود. معمولاً گزارشگران رادیو و تلویزیون از فضایی که مطبوعات، برای ارائه اطلاعات در اختیار دارند، برخوردار نیستند.
نقش خبرنگاری در جامعه
در دهه ۱۹۰۲، که خبرنگاری نوین در حال پا گرفتن بود، نویسنده والتر لیپمن و فیلسوف آمریکایی جان دووی در مورد نقش خبرنگاری در دموکراسی با یکدیگر مباحثاتی داشتند. فلسفه بحث آنان هنوز مشخصه بحث در مورد نقش روزنامه نگاری در جامعه و دولت ملی است.
«لیپمن» بر این باور بود که خبرنگاری میبایست به عنوان یک میانجی یا مترجم بین عموم و سیاست گزاران عمل کند. بر این اساس خبرنگاری تبدیل به یک واسطه میشد. هنگام سخنرانی نخبگان، خبرنگار گوش فرا میداد و اطلاعات را ثبت میکرد، آنگاه این اطلاعات را تصفیه کرده، و برای استفاده عموم در اختیار آنان قرار میداد. دلیل خبرنگار برای این کار آن بود که عموم در موقعیتی نبودند که بتوانند قادر به هضم اطلاعات فزاینده و پیچیده جامعه مدرن باشند، در نتیجه یک واسطه میبایست اخبار را برای آنان تصفیه میکرد. لیپمن این موضوع را به این صورت شرح میدهد :
عموم از هوشیاری کافی برای درک مسائل پیچیده سیاسی برخوردار نیست. علاوه بر این، عموم آنقدر در زندگی روزمره خود غرق است که توجه چندانی به سیاستهای پیچیده دولت ندارد. بنابراین آنان نیاز به فردی دارند که تصمیمات و نگرانیهای نخبگان را تفسیر کرده و اطلاعات را ساده و قابل فهم کند. این نقش یک خبرنگار است.
لیپمن معتقد بود که عموم از طریق رای خود بر تصمیم گیری نخبگان تأثیر میگذارند. در همین حین، نخبگان (یعنی سیاستمداران، سیاست گزاران، ماموران دولت، دانشمندان، و غیره.) قدرت را اداره خواهند کرد. در دنیای لیپمن، نقش خبرنگار آگاه کردن عموم از اقدامات نخبگان بود. از آنجایی که عموم از طریق رای خود حرف آخر را میزدند یکی دیگر از نقشهای روزنامه نگار نظارت بر عملکرد نخبگان بود. این روند عملاً عموم را در پایینترین سطح زنجیره قدرت قرار میداد، که اطلاعات را که از متخصصان/نخبگان جریان مییافت، دریافت میکردند.
«دووی»، از سوی دیگر، معتقد بود که:
عموم نه تنها قادر به درک مسائل ایجاد شده توسط نخبگان یا پاسخ آنان به این مسائل است، بلکه تصمیمات پس از بحث و گفتگو باید توسط عموم اتخاذ شود. پس از بررسی کامل مسائل، بهترین نظرات به دست خواهد آمد.
دووی معتقد بود خبرنگار نه تنها باید به عموم اطلاع رسانی کند، بلکه باید گزارش خود را به گونهای تدوین کند که هدف از آن صرفاً انتقال ساده اطلاعات نباشد. در دنیای دووی نقش خبرنگار تغییر کرد. دووی معتقد بود خبرنگار باید اطلاعات را درک کرده، آنگاه به ارزیابی پیامدهای سیاستهای مصوب نخبگان بپردازد. در طول زمان، عقاید وی در درجات مختلف به کار گرفته شدهاست و از نظریه وی، عموماً تحت عنوان روزنامه نگاری اجتماعی یاد میشود.
مفهوم «خبرنگاری اجتماعی» اکنون در کانون پیشرفتهای جدید در عرصه خبرنگاری قرار دارد. بر اساس این الگوی جدید، خبرنگاران میتوانند شهروندان و متخصصان/نخبگان را در امر طرح موضوع و ایجاد محتویات خبر دخیل سازند. باید خاطر نشان ساخت که با وجود مفهوم برابری، دووی هنوز بر مفهوم تخصص تاکید دارد. دووی معتقد است دانش جمعی بر دانش فردی ارجعیت بسیار دارد. در ساختار دووی متخصصان و دانشمندان جایگاه خود را دارا هستند، اما در برداشت لیپمن از خبرنگاری و جامعه از ساختار ترتیبی برای این دو، سخنی به میان نیامدهاست. بر اساس دووی : محاوره، مباحثه و گفتگو، اساس دموکراسی را تشکیل میدهند.
با اینکه فلسفه لیپمن در مورد خبرنگاری بیشتر مورد قبول رهبران دولتی است، رویکرد دووی ، بهتر گویای نقشی است که بسیاری از خبرنگاران در جامعه برای خود متصورند و اینکه اکثریت جامعه از خبرنگاران چه انتظاراتی دارند. برای مثال شهروندان آمریکایی ممکن است بسیاری از عملکردهای افراطی خبرنگاران را مورد نکوهش قرار دهند، اما از خبرنگاران این انتظار را دارند که با دقت، ناظر دولت، شرکتهای تجاری و دیگر فعالان حاضر در صحنه باشند و مردم را قادر سازند تا در مورد مسائل روز جامعه، تصمیمات آگاهانه اتخاذ کنند.
استانداردهای حرفهای و اخلاقی
از خبرنگاران انتظار میرود که اصول خاص این حرفه را به درستی رعایت کنند. قسمتی از این اصول عبارتاند از :
استفاده از منبع اصلی اطلاعات، شامل مصاحبه با افرادی که مستقیماً در یک داستان نقش دارند، اسناد اصل و دیگر منابع مستقیم اطلاعاتی تا حد امکان و نقل منابع اطلاعات در خبرها؛
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد چگونگی استفاده از منابع رجوع شود به نقل منبع در خبرنگاری
در صورت عدم وجود منابع اصلی انتساب کامل تمامی اطلاعات گردآوری شده از دیگر منابع منتشر شده (عدم انجام این کار سرقت ادبی محسوب میشود؛ برخی از روزنامهها وقتی مقالهای از اطلاعات گزارشات قبلی استفاده کرده باشد، آنرا نقل میکنند)؛
استفاده از چندین منبع اطلاعاتی مرجع، مخصوصا در مواردی که موضوع گزارش جنجال برانگیز باشد؛
چک کردن هر مطلبی که به عنوان واقعیت عنوان میشود؛
جستجو و نقل تمامی تعبیرات ممکن از یک داستان؛
گزارش منصفانه و دور از جبهه گیری و به تصویر کشیدن جوانب مختلف یک موضوع بدون طرفداری از یکی؛
انجام تحقیق و ارائه گزارش با رعایت توازن میان واقع نگری و شکگرایی.
قضاوت دقیق در هنگام تنظیم و گزارش اطلاعات.
دقت در محرمانه نگاه داشتن منابع (سازمانهای خبری معمولاً قوانینی خاص در مورد محرمانه نگاه داشتن منابع دارند که خبرنگاران باید از آنها طبعیت کنند)؛
رد کردن هرگونه هدیه یا لطف از طرف مورد گزارش، و حتی جلوگیری از هرگونه تحت تأثیر واقع شدن؛
جلوگیری از تهیه گزارش یا شرکت در تحقیق و نگارش در مورد موضوعی که خود خبرنگار نسبت به آن نفع شخصی و یا تعصبی دارد که کنار گذاشتن آن برایش امکان بذیر نیست.
عدم رعایت استانداردها
تبعیت کامل از این اصول حرفهای، در دنیای واقعی، میتواند مشکل باشد. حتی خبرنگارانی که عقیده دارند در کار خود منصف و واقع گرایانه عمل میکنند ممکن است خلاف آن عمل کنند – با انتخابی عمل کردن در ارائه گزارش، اعتماد بیش از حد به ماجرا یا ارائه توضیحی جزئی از وقایع. (رجوع شود به تبعیض رسانهای.) حتی در گزارشات روزمره نیز تبعیض میتواند براحتی با انتخاب گزارشگر در خلاصه کردن بعضی از حقایق، یا قصور در چک کردن منابع کافی، گوش کردن و گزارش صداهای مخالف، و یا جستجو برای یافتن ابعاد تازه، در یک گزارش رخنه کند.
درحالیکه گزارشگران سعی میکنند تبعیضات را کنار بگذارند، ممکن است براحتی بدون آنکه متوجه باشند، آنها را اعمال کنند. گزارشگران جوان ممکن است نسبت به مسائلی که برروی افراد مسن جامعه تأثیر میگذارد، غافل باشند. شخصی با سابقه ۲۰ ساله در «نیروی ضربت بلیس» ممکن است از شایعهها در مورد فساد سازمانی بی اطلاع بماند. انتشاراتیهایی که مختص حومه نشینان مرفه هستند، ممکن است مشکلات شهری را نادیده بگیرند. و البته گزارشگران و سردبیران ساده لوح و بیاطلاع نیز ممکن است شکار روابط عمومیها، تبلیغات یا اطلاعات غلط ارائه شوند.
سازمانهای خبری از ویراستار، تولید کننده و مسئول خبری استفاده میکنند که کارشان بررسی کار گزارشگران در مراحل مختلف انجام کار میباشد. اما ویراستاران هم خسته، تنبل، مغرور و متعصب میشوند. در این صورت این ویراستاران ممکن است نسبت به حذفیات، تبعیضات و موارد ساختگی خبرنگاران محبوب خود بیتوجه باشند. (رجوع شود به]]جیسون بلیر[[.) ویراستاران منطقهای نیز ممکن است فاقد توانایی لازم برای بررسی دیدگاه (یا چک کردن حقایق) خبرنگاری که از یک شهر دور یا کشور دیگر گزارش میکند، باشند. (رجوع شود به مدیریت خبر.)
بطور حتم بودجه یک ستزمان خبری بر تصمیم گیری در مورد انواع خبرهایی که مورد بوشش قرار داده میشوند، بر مخاطبان مورد نظر و میزان بوشش خبرها تأثیر خواهد گذاشت. چنین تصمیماتی ممکن است متأثر از تعصبات آگاهانه و یا نا آگاهانه باشد. در زمان کسر بودجه، ممکن است ویراستاران خبرنگاران در ادارات خبری دور دست را فدا کنند و یا اینکه تعداد کارکنان درمناطق کم درآمد را کم کنند و یا انتشارات خود در برخی جوامع را بکلی قطع کنند.
ناشران، مالکان و یا سایر مدیران اجرایی خصوصاً مقامات اجرایی تبلیغات فروش میتوانند از قدرت خود بر خبرنگاران برای تأثیر بر نحوه گزارش و انتشار خبرها استفاده کنند. خبرنگاران معمولاً با استفاده از مدیریتی عالی «فایروال» بین بخش خبر و سایر بخشهای یک سازمان خبری ایجاد میکنند تا بدین نحو مانع تأثیر ناخواسته سایر بخشها بر بخش خبری شوند. مجلهای خبری به نام Columbia Journalism Review مثالهایی از میرانی که سعی کردهاند بر نحوه بوشش خبری تأثیر گذارند و یا آن دسته از مدیرانی که در صدد استفاده از قدرت خود برای تأثیر بر خبرنگاران نیستند و همچنین از خبرنگارانی که در مقابل این فشارها مقاومت کردهاند ارائه دهد.
گزارشگری در مقابل ویراستاری
عموماً ناشران و خوانندگان خبر میان گزارش «صرف حقایق» و «نوشتن نظرات شخصی» تمایز قایلند و این کار را اغلب با محدود کردن ستون نظرات به صفحه ویراستاری و صفحه مقابل آن یا «op-ed» (صفحه مقابل ویراستاری) انجام میدهند. سرمقالههای امضا نشده عموماً در بر گیرنده نظرات رسمی هیات ویراستاری است، درحالیکه صفحات op-ed میتواند ترکیبی از ستونهای مشترک و دیگر مطالب باشد که غالباً در آنها سعی شدهاست توازنی میان نظرات سیاسی و اجتماعی مختلف ایجاد کند.
با این وجود ممکن است تفاوت میان گزارش و نظر از بین برود. داستانهای بیچیده غالباً نیازمند خلاصه کردن و توضیح و تفسیر حقایق میباشند خصوصاً در مواقعی که زمان و مکان اختصاصی به داستان مورد نظر محدود است. داستانهایی که دارای تفاسیر و ت.ضیحات زیادی میباشند غالباً «تحلیل خبر» نامیده میشوند، ولی با این وجود در ستون صفحات خبری گنجانده میشوند. در مورد گزارشات رسانهای با توچه به زمان محدود چنین تمایزاتی به ندرت امکان بذیر است.
خبرنگاری غافلگیرانه
به معنای روشهای تهاجمی و جسورانهای است که خبرنگاران برای مواجه کردن افراد با سئولاتی که تمایلی برای صحبت کردن در مورد آنها ندارند بکار میگیرند. این روش خصوصاً مورد استفاده خبرنگاران و یا گزارشگران تلویزیونی از جمله کارکنان CBS-TV ۶۰ دقیقه و توسط جرالد ریورا و هم اکنون در شبکه فاکسنیوز و توسط صدها گزارشگر محقق آمریکایی در شبکههای محلی قرار میگیرد.
این روش شدیداً مورد انتقاد برخی گزارشگران و دیگر افراد است که استفاده از این نوع خبرنگاری را غیر اخلاقی و جنجالی میدانند، درحالیکه دیگران آنرا تنها راه نقد گزارش برای کسانیکه مخاطب آن هستند، میدانند. در ایالات متحده خبرنگاری غافلگیرانه غیر قانونی محسوب نمیشود. با این حال خبرنگاری که از این روش در املاک شخصی استفاده کند را میتوان به ورود غیر مجاز به املاک غیر متهم کرد.من به این روش موافقم چون مخاطب را بیشتر مهیج می سازد.
خبرنگاری مغرضانه
خبرنگاری مغرضانه، به معنای دستکاری عامدانه در ارائه حقایق در گزارش است تا شخص یا سازمانی را به گونهای نمایش داد که با تصویر دقیق آن بر اساس بررسی متوازن حقایق موجود، متفاوت باشد. این روش مخصوصا در خبرنگاری رسانهای کاربرد گسترده دارد که در آن داستان، صحنهها و مصاحبهها به گونهای طراحی میشوند که تأثیری خاص را نسبت به موضوع گزارش ایجاد کنند.
خبرنگاری مغرضانه از انواع خبرنگاری بسیار غیر اخلاقی محسوب میشود. بسیاری از اشخاصی که از آنها گزارش تهیه شدهاست، اذعان کردهاند که در معرض این نوع خبرنگاری قرار گرفتهاند. برخی از تولیدات رسانهای نیز متهم به خبرنگاری مغرضانه هستند.
تعداد زیادی از سازمانها، دانشگاهها و موسسات حرفهای وجود دارند که قائل به برتری و برتری روزنامه نگاری هستند. جایزه پولیتزر، که توسط دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک توزیع میشود، به روزنامهها، مجلات و رسانههای پخش برنامه که در حوزههای مختلف روزنامه نگاری برترشناخته میشوند اعطا میشود. دانشکده تحصیلات تکمیلی روزنامه نگاری نیویورک جایزه آلفرد آی دوپونت-جایزه دانشگاه کلمبیا را به افراد برتر در روزنامه نگاری رادیو و تلویزیون اعطا میکند وموسسه اسکریپس هووارد جایزه ملی خبرنگاری را به برترینهای ۱۷ حوزه رادیو و تلویزیون میدهد. [[انجمن خبرنگارهای حرفه ای[[نیز جایزه سیگما دلتا را به برترینهای خبرنگاری اعطا میکند. و اما در صنعت تلویزیون، [[آکادمی ملی هنر و علوم تلویزیونی جوایزی را به برترینهای ژورنالیم تلویزیونی اعطا میکند.
انواع خبرنگاری
سرمقاله نویسی
روزنامهها و نشریات ادواری اغلب دارای سرمقاله هستند که توسط خبرنگارهایی که بسیاری از آنها در این نوع خبرنگاری عمیق تخصص دارند نوشته شدهاست، (رجوع شود به عنوان سبک مقاله اصلی در مقاله سبک اخبار).
سرمقالهها اغلب طولانی تر از مقالات عادی هستند و همراه آنها عکس، طراحی و دیگر کارهای «هنری» به کار میرود. حتی سرمقالهها را گاهی با استفاده از ابزار چاپ و رنگها برجسته مینمایند.
نوشتن سرمقاله مشکل تر از نوشتن خبرهای معمولی است؛ چرا که خبرنگارها با تلاشی به اندازه تلاش خبرنگاران درصدد جمع آوری و گزارش درست و صحیح حقایق یک ماجرا هستند، این در حالی است که خبرنگاران علاوه بر جمع آوری و گزارش درست و صحیح باید راهی جذاب و مبتکرانه برای نوشتن مقاله، بویژه تیتریا چند پاراگراف اول آن بیابند. تیترعلاوه بر آنکه باید ایده مقاله را برساند باید بتواند توجه خواننده را نیزجلب کند. اغلب موضوع مقالهاست که تعیین میکند تیتر چه باشد. علاوه بر آن، ژورنالسیتها باید سخت تر کار کنند تا در هنگام نوشتن تیتر و دیگر اجزای مقاله ایماژها و واژگان کلیشهای تولید نکنند.
در نیمه دوم قرن بیستم خط مایز بین گزارش خبری و سرمقاله نویسی مبهم و نامشخص شد؛ چرا که خبرنگارها و نشریات بیشتر و بیشتری رویکردهای متفاوتی را برای نوشتن مقاله اتخاذ کردند. تام ولف، گی تالیس و هانتر تامپسون و دیگر خبرنگارها رویکردهای متفاوت زیادی را برای نوشتن مقالات خبری به کار بستند. نشریات شهری و هفته نامهها خط مایز مزبور را مبهم تر و نامشخص تر کردند و بسیاری از مجلات نیز مقالات را بر خبرهای معمولی ترجیح میدادند.
برخی از برنامههای خبری تلویزیونی نیز در شکلهای جدیدی ارائه میشدند وشمار زیادی از منتقدان معتقد بودند بسیاری از برنامههای خبری دیگر برنامه خبری نیستند؛ چرا که محتوی و سبک مورد استفاده آنها مطابق با استانداردهای پذیرفته شده خبرنگاری نبود. اما از طرف دیگر، رادیو ملی به عنوان نمونه خوبی از ترکیب گزارش خبری، مقالات و یا ترکیبی از هر دو تلقی میشد. دیگر سازمانهای مرتبط با خبرهای رادیویی مردمی آمریکا نیز به چنین نتایج مشابهای دست یافتند.
با وجود ابن، هنوزهم اکثریت روزنامهها، به مانند سازمانهای اخبار رادیو و تلویزیون، خط مایز مشخصی بین خبر و مقاله قائل هستند.
روزنامه نگاری پژوهشی
روزنامه نگاری پژوهشی در بین انواع روزنامه نویسی سخت ترین گونه روزنامه نگاری است.
خبرنگاری ورزشی
خبرنگاری ورزشی جنبههای زیادی از رقابتهای ورزشی افراد را دربرمی گیرد و جزء لاینفکی از اغلب محصولات خبرنگاری، از جمله روزنامهها، مجلات، و برنامههای خبری رادیو و تلویزیون محسوب میشود. در حالی که برخی از منتقدان خبرنگاری ورزشی را به عنوان خبرنگاری حقیقی قبول ندارند، اهمیت ورزش در فرهنگ غرب عاملی است برای توجیه این امر که ژورنالییستها نه تنها به رقابتهای ورزشی، بلکه به ورزشکاران و تجارت در ورزش نیز توجه نمایند.
به طور سنتی در ایالات متحده خبرنگاری ورزشی در مقایسه با نوشتههای خبرنگاری سنتی از انسجام، ابتکار و تعصب کمتری برخوردار بود، با این حال تاکید بر صحت و درستی و رعایت عدالت و بی طرفی هنوز هم بخشی از خبرنگاری ورزشی را تشکیل میدهد. تاکید بر توصیف صحیح عملکرد آماری ورزشکاران نیز یکی دیگر ازبخشهای مهم خبرنگاری ورزشی محسوب میشود.
خبرنگاری علمی
خبرنگاری علمی شاخه نسبتاً جدیدی از خبرنگاری محسوب میشود که در آن گزارش خبرنگارها اطلاعاتی را در مورد موضوعات علمی به مردم انتقال میدهد. خبرنگارهای علمی باید اطلاعات مبسوط، فنی، و در پارهای اوقات اطلاعاتی را که با زبان مخصوص نوشته شدهاست را درک و تفسیر کنند و سپس آن را به گزارشهای جذابی که برای مصرف کنندگان رسانههای خبری قابل باشد تبدیل نمایند.
خبرنگارهای علمی باید تصمیم بگیرند که از میان دستاوردهای علمی کدام ارزش پوشش خبری را دارد و همچنین باید بتوانند تشخیص بدهند که از میان منازعات جامعه علمی کدام برای پوشش خبری ارزش دارند. خبرنگارها باید در این سنجش خود باید عدالت و بی طرفی را رعایت کنند، اما هیچ گاه حقایق را فدا نکنند.
بسیاری از خبرنگارهایی که در حوزه علمی فعالیت دارند آموزشهایی را در حوزه خبرنگاری خود گذراندهاند، به عنوان مثال میتوان به پزشکانی اشاره کرد که در اخبار پزشکی را تحت پوشش خود قرار میدهند. البته این مساله کلی نیست و در میان خبرنگارهای علمی نیز کسانی هستند که در حوزه علمی دوره یا آموزش ندیدهاند.
ژورنالسیم تحقیقاتی
ژورنالسیم تحقیقاتی که در آن خبرنگارها رفتاری خلاف عرف غیر اخلاقی و غیرقانونی افراد، موسسات اجاری و دولتی را مورد تفحص قرار میدهند و آن را فاش میسازند، میتواند پیچیده، زمان بر و پرهزینه باشد؛ چرا که گروههایی از خبرنگارها، ماهها تحقیق و تفحص، مصاحبههای گوناگون (اغلب مصاحبههای تکراری) با افراد بی شمار، مسافرتهای دور و دراز، رایانه جهت تجزیه و تحلیل پایگاه دادههای اسناد مردمی، یا استفاده از کارکنان حقوقی شرکت به منظور ایمن نگه داشتن اسناد با توجه به قانون آزادی اطلاعات، از جمله مواردی است که خبرنگاری تحقیقاتی لازم است.
این نوع گزارش با توجه به ماهیت برخوردی ذاتی اش، اغلب جزء اولین نوع خبرنگاری است که متحمل کاهش بودجه و یا مداخله کسانی خارج از واحد خبر میشود.اگر گزارش تحقیقاتی ضعیف میتواند واکنشهای منفی اشخاص مورد تحقیق و عموم مردم را بر ضد خبرنگارها و سازمانهای رسانهای در پی داشته باشد و یا آنها را با اتهام خبرنگاری بی بند و بار مواجه سازد. اما اگر گزارش تحقیقاتی قوی باشد میتواند توجه مردم و دولت را جلب موضوعات و شرایطی کند که از نظر مردم رسیدگی به آنها لازم و ضروری است. همچنین گزارش قوی میتواند برای خبرنگارهای دست اندرکارو مسئولان مطبوعات جوایز و شهرت به ارمغان آورد.
خبرنگاری مشاهیر یا مردم
یک حوزه دیگر از خبرنگاری که چندان هم مطرح نیست و در قرن بیستم سنگ بنای آن گذاشته شد، خبرنگاری مشاهیر یا مردم میباشد که به زندگی شخصی افراد، عمدتاً اشخاص شهیر و بنام، از جمله ستارههای سینما و تئاتر، هنرمندان عرصه موسیقی، مدلها و عکاسان و دیگر افراد مشهور در صنعت نمایش و سرگرمی و همچنین افراد خواهان توجه، از جمله سیاستمداران و افراد مورد توجه مردم، نظیر کسانی که کاری انجام دادهاند که ارزش خبری دارد، میپردازد.
خبرنگاری مشاهیر که روزگاری در حوزه روزنامه به نویسنده ستون شایعات و مجلات شایعه پرداز قرار میگرفت، حال به کانون توجه روزنامههای جنجالی ملی از قبیل نشنال اینکوآیرر، مجلاتی از قبیل مردم و یو اس ویکلی و برنامههای تلویزیونیای که به طور هم زمان پخش میشوند، از جمله اینترتینمنت تونایت، شبکههای کابلی مانند E! و شمار زیادی از تولیدات تلویزیونی و صدها وبگاه اینترنتی دیگر تبدیل شدهاست. اغلب دیگر رسانههای خبری نیز قسمتی از برنامههای خود را به مشاهیر و مردم اختصاص میدهند.
تفاوت خبرنگاری مشاهیر با نوشتن مقاله اولاً در این است که خبرنگاری مشاهیر به افرادی میپردازد که از قبل مشهور هستند یا دارای جذابیت خاصی هستند، ثانیاً خبرنگاری مشاهیر به طور وسواس گونهای مشاهیر را تحت پوشش قرار میدهد، تا آنجا که این خبرنگارها برای پوشش خبری حتی رفتار خلاف عرف نیز از خود نشان میدهند. عکاس سمج، عکاسانی هستند که با سماجت میکوشند عکسهای مشکل آفرین و جنجالی از مشاهیر تهیه کنند، مشخصه اصلی خبرنگاری مشاهیر است.
خبرنگاران رادیو باید حقایق را جمع آوری کرده و آن را با دقت و قاطعیت ارائه کنند، اما در همین حین باید جلوههای صوتی جالبی نیز به گزارش خود بیفزایند که این امر از طریق مصاحبه با افراد درگیر در ماجرا و موسیقی پس زمینه که به توصیف ماجرا کمک میکند فراهم میشود. گزارشگران رادیو ممکن است مقدمهای بر خبر بنویسند که توسط گوینده خوانده میشود، آنان همچنین ممکن است به صورت زنده به سئوالات گوینده خبر نیز پاسخ دهند.

خبرنگاران تلویزیون برای شرح و توضیح گزارش خود به اطلاعات تصویری، از جمله مصاحبه زنده با افراد درگیر در ماجرا، تصاویری از صحنه وقوع ماجرا، و تصاویر گرافیکی که اغلب در ایستگاه تلویزیون برای قالب ریزی خبر تهیه شده متوسل میشوند. گزارشگران تلویزیون نیز ممکن است مانند گزارشگران رادیو مقدمهای بر خبر بنویسند که توسط گوینده تلویزیون در آغاز خبر خوانده میشود. معمولاً گزارشگران رادیو و تلویزیون از فضایی که مطبوعات، برای ارائه اطلاعات در اختیار دارند، برخوردار نیستند.
نقش خبرنگاری در جامعه
در دهه ۱۹۰۲، که خبرنگاری نوین در حال پا گرفتن بود، نویسنده والتر لیپمن و فیلسوف آمریکایی جان دووی در مورد نقش خبرنگاری در دموکراسی با یکدیگر مباحثاتی داشتند. فلسفه بحث آنان هنوز مشخصه بحث در مورد نقش روزنامه نگاری در جامعه و دولت ملی است.
«لیپمن» بر این باور بود که خبرنگاری میبایست به عنوان یک میانجی یا مترجم بین عموم و سیاست گزاران عمل کند. بر این اساس خبرنگاری تبدیل به یک واسطه میشد. هنگام سخنرانی نخبگان، خبرنگار گوش فرا میداد و اطلاعات را ثبت میکرد، آنگاه این اطلاعات را تصفیه کرده، و برای استفاده عموم در اختیار آنان قرار میداد. دلیل خبرنگار برای این کار آن بود که عموم در موقعیتی نبودند که بتوانند قادر به هضم اطلاعات فزاینده و پیچیده جامعه مدرن باشند، در نتیجه یک واسطه میبایست اخبار را برای آنان تصفیه میکرد. لیپمن این موضوع را به این صورت شرح میدهد :
عموم از هوشیاری کافی برای درک مسائل پیچیده سیاسی برخوردار نیست. علاوه بر این، عموم آنقدر در زندگی روزمره خود غرق است که توجه چندانی به سیاستهای پیچیده دولت ندارد. بنابراین آنان نیاز به فردی دارند که تصمیمات و نگرانیهای نخبگان را تفسیر کرده و اطلاعات را ساده و قابل فهم کند. این نقش یک خبرنگار است.
لیپمن معتقد بود که عموم از طریق رای خود بر تصمیم گیری نخبگان تأثیر میگذارند. در همین حین، نخبگان (یعنی سیاستمداران، سیاست گزاران، ماموران دولت، دانشمندان، و غیره.) قدرت را اداره خواهند کرد. در دنیای لیپمن، نقش خبرنگار آگاه کردن عموم از اقدامات نخبگان بود. از آنجایی که عموم از طریق رای خود حرف آخر را میزدند یکی دیگر از نقشهای روزنامه نگار نظارت بر عملکرد نخبگان بود. این روند عملاً عموم را در پایینترین سطح زنجیره قدرت قرار میداد، که اطلاعات را که از متخصصان/نخبگان جریان مییافت، دریافت میکردند.
«دووی»، از سوی دیگر، معتقد بود که:
عموم نه تنها قادر به درک مسائل ایجاد شده توسط نخبگان یا پاسخ آنان به این مسائل است، بلکه تصمیمات پس از بحث و گفتگو باید توسط عموم اتخاذ شود. پس از بررسی کامل مسائل، بهترین نظرات به دست خواهد آمد.
دووی معتقد بود خبرنگار نه تنها باید به عموم اطلاع رسانی کند، بلکه باید گزارش خود را به گونهای تدوین کند که هدف از آن صرفاً انتقال ساده اطلاعات نباشد. در دنیای دووی نقش خبرنگار تغییر کرد. دووی معتقد بود خبرنگار باید اطلاعات را درک کرده، آنگاه به ارزیابی پیامدهای سیاستهای مصوب نخبگان بپردازد. در طول زمان، عقاید وی در درجات مختلف به کار گرفته شدهاست و از نظریه وی، عموماً تحت عنوان روزنامه نگاری اجتماعی یاد میشود.
مفهوم «خبرنگاری اجتماعی» اکنون در کانون پیشرفتهای جدید در عرصه خبرنگاری قرار دارد. بر اساس این الگوی جدید، خبرنگاران میتوانند شهروندان و متخصصان/نخبگان را در امر طرح موضوع و ایجاد محتویات خبر دخیل سازند. باید خاطر نشان ساخت که با وجود مفهوم برابری، دووی هنوز بر مفهوم تخصص تاکید دارد. دووی معتقد است دانش جمعی بر دانش فردی ارجعیت بسیار دارد. در ساختار دووی متخصصان و دانشمندان جایگاه خود را دارا هستند، اما در برداشت لیپمن از خبرنگاری و جامعه از ساختار ترتیبی برای این دو، سخنی به میان نیامدهاست. بر اساس دووی : محاوره، مباحثه و گفتگو، اساس دموکراسی را تشکیل میدهند.
با اینکه فلسفه لیپمن در مورد خبرنگاری بیشتر مورد قبول رهبران دولتی است، رویکرد دووی ، بهتر گویای نقشی است که بسیاری از خبرنگاران در جامعه برای خود متصورند و اینکه اکثریت جامعه از خبرنگاران چه انتظاراتی دارند. برای مثال شهروندان آمریکایی ممکن است بسیاری از عملکردهای افراطی خبرنگاران را مورد نکوهش قرار دهند، اما از خبرنگاران این انتظار را دارند که با دقت، ناظر دولت، شرکتهای تجاری و دیگر فعالان حاضر در صحنه باشند و مردم را قادر سازند تا در مورد مسائل روز جامعه، تصمیمات آگاهانه اتخاذ کنند.
استانداردهای حرفهای و اخلاقی
از خبرنگاران انتظار میرود که اصول خاص این حرفه را به درستی رعایت کنند. قسمتی از این اصول عبارتاند از :
استفاده از منبع اصلی اطلاعات، شامل مصاحبه با افرادی که مستقیماً در یک داستان نقش دارند، اسناد اصل و دیگر منابع مستقیم اطلاعاتی تا حد امکان و نقل منابع اطلاعات در خبرها؛
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد چگونگی استفاده از منابع رجوع شود به نقل منبع در خبرنگاری
در صورت عدم وجود منابع اصلی انتساب کامل تمامی اطلاعات گردآوری شده از دیگر منابع منتشر شده (عدم انجام این کار سرقت ادبی محسوب میشود؛ برخی از روزنامهها وقتی مقالهای از اطلاعات گزارشات قبلی استفاده کرده باشد، آنرا نقل میکنند)؛
استفاده از چندین منبع اطلاعاتی مرجع، مخصوصا در مواردی که موضوع گزارش جنجال برانگیز باشد؛
چک کردن هر مطلبی که به عنوان واقعیت عنوان میشود؛
جستجو و نقل تمامی تعبیرات ممکن از یک داستان؛
گزارش منصفانه و دور از جبهه گیری و به تصویر کشیدن جوانب مختلف یک موضوع بدون طرفداری از یکی؛
انجام تحقیق و ارائه گزارش با رعایت توازن میان واقع نگری و شکگرایی.
قضاوت دقیق در هنگام تنظیم و گزارش اطلاعات.
دقت در محرمانه نگاه داشتن منابع (سازمانهای خبری معمولاً قوانینی خاص در مورد محرمانه نگاه داشتن منابع دارند که خبرنگاران باید از آنها طبعیت کنند)؛
رد کردن هرگونه هدیه یا لطف از طرف مورد گزارش، و حتی جلوگیری از هرگونه تحت تأثیر واقع شدن؛
جلوگیری از تهیه گزارش یا شرکت در تحقیق و نگارش در مورد موضوعی که خود خبرنگار نسبت به آن نفع شخصی و یا تعصبی دارد که کنار گذاشتن آن برایش امکان بذیر نیست.
عدم رعایت استانداردها
تبعیت کامل از این اصول حرفهای، در دنیای واقعی، میتواند مشکل باشد. حتی خبرنگارانی که عقیده دارند در کار خود منصف و واقع گرایانه عمل میکنند ممکن است خلاف آن عمل کنند – با انتخابی عمل کردن در ارائه گزارش، اعتماد بیش از حد به ماجرا یا ارائه توضیحی جزئی از وقایع. (رجوع شود به تبعیض رسانهای.) حتی در گزارشات روزمره نیز تبعیض میتواند براحتی با انتخاب گزارشگر در خلاصه کردن بعضی از حقایق، یا قصور در چک کردن منابع کافی، گوش کردن و گزارش صداهای مخالف، و یا جستجو برای یافتن ابعاد تازه، در یک گزارش رخنه کند.
درحالیکه گزارشگران سعی میکنند تبعیضات را کنار بگذارند، ممکن است براحتی بدون آنکه متوجه باشند، آنها را اعمال کنند. گزارشگران جوان ممکن است نسبت به مسائلی که برروی افراد مسن جامعه تأثیر میگذارد، غافل باشند. شخصی با سابقه ۲۰ ساله در «نیروی ضربت بلیس» ممکن است از شایعهها در مورد فساد سازمانی بی اطلاع بماند. انتشاراتیهایی که مختص حومه نشینان مرفه هستند، ممکن است مشکلات شهری را نادیده بگیرند. و البته گزارشگران و سردبیران ساده لوح و بیاطلاع نیز ممکن است شکار روابط عمومیها، تبلیغات یا اطلاعات غلط ارائه شوند.
سازمانهای خبری از ویراستار، تولید کننده و مسئول خبری استفاده میکنند که کارشان بررسی کار گزارشگران در مراحل مختلف انجام کار میباشد. اما ویراستاران هم خسته، تنبل، مغرور و متعصب میشوند. در این صورت این ویراستاران ممکن است نسبت به حذفیات، تبعیضات و موارد ساختگی خبرنگاران محبوب خود بیتوجه باشند. (رجوع شود به]]جیسون بلیر[[.) ویراستاران منطقهای نیز ممکن است فاقد توانایی لازم برای بررسی دیدگاه (یا چک کردن حقایق) خبرنگاری که از یک شهر دور یا کشور دیگر گزارش میکند، باشند. (رجوع شود به مدیریت خبر.)
بطور حتم بودجه یک ستزمان خبری بر تصمیم گیری در مورد انواع خبرهایی که مورد بوشش قرار داده میشوند، بر مخاطبان مورد نظر و میزان بوشش خبرها تأثیر خواهد گذاشت. چنین تصمیماتی ممکن است متأثر از تعصبات آگاهانه و یا نا آگاهانه باشد. در زمان کسر بودجه، ممکن است ویراستاران خبرنگاران در ادارات خبری دور دست را فدا کنند و یا اینکه تعداد کارکنان درمناطق کم درآمد را کم کنند و یا انتشارات خود در برخی جوامع را بکلی قطع کنند.
ناشران، مالکان و یا سایر مدیران اجرایی خصوصاً مقامات اجرایی تبلیغات فروش میتوانند از قدرت خود بر خبرنگاران برای تأثیر بر نحوه گزارش و انتشار خبرها استفاده کنند. خبرنگاران معمولاً با استفاده از مدیریتی عالی «فایروال» بین بخش خبر و سایر بخشهای یک سازمان خبری ایجاد میکنند تا بدین نحو مانع تأثیر ناخواسته سایر بخشها بر بخش خبری شوند. مجلهای خبری به نام Columbia Journalism Review مثالهایی از میرانی که سعی کردهاند بر نحوه بوشش خبری تأثیر گذارند و یا آن دسته از مدیرانی که در صدد استفاده از قدرت خود برای تأثیر بر خبرنگاران نیستند و همچنین از خبرنگارانی که در مقابل این فشارها مقاومت کردهاند ارائه دهد.
گزارشگری در مقابل ویراستاری
عموماً ناشران و خوانندگان خبر میان گزارش «صرف حقایق» و «نوشتن نظرات شخصی» تمایز قایلند و این کار را اغلب با محدود کردن ستون نظرات به صفحه ویراستاری و صفحه مقابل آن یا «op-ed» (صفحه مقابل ویراستاری) انجام میدهند. سرمقالههای امضا نشده عموماً در بر گیرنده نظرات رسمی هیات ویراستاری است، درحالیکه صفحات op-ed میتواند ترکیبی از ستونهای مشترک و دیگر مطالب باشد که غالباً در آنها سعی شدهاست توازنی میان نظرات سیاسی و اجتماعی مختلف ایجاد کند.
با این وجود ممکن است تفاوت میان گزارش و نظر از بین برود. داستانهای بیچیده غالباً نیازمند خلاصه کردن و توضیح و تفسیر حقایق میباشند خصوصاً در مواقعی که زمان و مکان اختصاصی به داستان مورد نظر محدود است. داستانهایی که دارای تفاسیر و ت.ضیحات زیادی میباشند غالباً «تحلیل خبر» نامیده میشوند، ولی با این وجود در ستون صفحات خبری گنجانده میشوند. در مورد گزارشات رسانهای با توچه به زمان محدود چنین تمایزاتی به ندرت امکان بذیر است.
خبرنگاری غافلگیرانه
به معنای روشهای تهاجمی و جسورانهای است که خبرنگاران برای مواجه کردن افراد با سئولاتی که تمایلی برای صحبت کردن در مورد آنها ندارند بکار میگیرند. این روش خصوصاً مورد استفاده خبرنگاران و یا گزارشگران تلویزیونی از جمله کارکنان CBS-TV ۶۰ دقیقه و توسط جرالد ریورا و هم اکنون در شبکه فاکسنیوز و توسط صدها گزارشگر محقق آمریکایی در شبکههای محلی قرار میگیرد.
این روش شدیداً مورد انتقاد برخی گزارشگران و دیگر افراد است که استفاده از این نوع خبرنگاری را غیر اخلاقی و جنجالی میدانند، درحالیکه دیگران آنرا تنها راه نقد گزارش برای کسانیکه مخاطب آن هستند، میدانند. در ایالات متحده خبرنگاری غافلگیرانه غیر قانونی محسوب نمیشود. با این حال خبرنگاری که از این روش در املاک شخصی استفاده کند را میتوان به ورود غیر مجاز به املاک غیر متهم کرد.من به این روش موافقم چون مخاطب را بیشتر مهیج می سازد.
خبرنگاری مغرضانه
خبرنگاری مغرضانه، به معنای دستکاری عامدانه در ارائه حقایق در گزارش است تا شخص یا سازمانی را به گونهای نمایش داد که با تصویر دقیق آن بر اساس بررسی متوازن حقایق موجود، متفاوت باشد. این روش مخصوصا در خبرنگاری رسانهای کاربرد گسترده دارد که در آن داستان، صحنهها و مصاحبهها به گونهای طراحی میشوند که تأثیری خاص را نسبت به موضوع گزارش ایجاد کنند.
خبرنگاری مغرضانه از انواع خبرنگاری بسیار غیر اخلاقی محسوب میشود. بسیاری از اشخاصی که از آنها گزارش تهیه شدهاست، اذعان کردهاند که در معرض این نوع خبرنگاری قرار گرفتهاند. برخی از تولیدات رسانهای نیز متهم به خبرنگاری مغرضانه هستند.
تعداد زیادی از سازمانها، دانشگاهها و موسسات حرفهای وجود دارند که قائل به برتری و برتری روزنامه نگاری هستند. جایزه پولیتزر، که توسط دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک توزیع میشود، به روزنامهها، مجلات و رسانههای پخش برنامه که در حوزههای مختلف روزنامه نگاری برترشناخته میشوند اعطا میشود. دانشکده تحصیلات تکمیلی روزنامه نگاری نیویورک جایزه آلفرد آی دوپونت-جایزه دانشگاه کلمبیا را به افراد برتر در روزنامه نگاری رادیو و تلویزیون اعطا میکند وموسسه اسکریپس هووارد جایزه ملی خبرنگاری را به برترینهای ۱۷ حوزه رادیو و تلویزیون میدهد. [[انجمن خبرنگارهای حرفه ای[[نیز جایزه سیگما دلتا را به برترینهای خبرنگاری اعطا میکند. و اما در صنعت تلویزیون، [[آکادمی ملی هنر و علوم تلویزیونی جوایزی را به برترینهای ژورنالیم تلویزیونی اعطا میکند.
انواع خبرنگاری
سرمقاله نویسی
روزنامهها و نشریات ادواری اغلب دارای سرمقاله هستند که توسط خبرنگارهایی که بسیاری از آنها در این نوع خبرنگاری عمیق تخصص دارند نوشته شدهاست، (رجوع شود به عنوان سبک مقاله اصلی در مقاله سبک اخبار).
سرمقالهها اغلب طولانی تر از مقالات عادی هستند و همراه آنها عکس، طراحی و دیگر کارهای «هنری» به کار میرود. حتی سرمقالهها را گاهی با استفاده از ابزار چاپ و رنگها برجسته مینمایند.
نوشتن سرمقاله مشکل تر از نوشتن خبرهای معمولی است؛ چرا که خبرنگارها با تلاشی به اندازه تلاش خبرنگاران درصدد جمع آوری و گزارش درست و صحیح حقایق یک ماجرا هستند، این در حالی است که خبرنگاران علاوه بر جمع آوری و گزارش درست و صحیح باید راهی جذاب و مبتکرانه برای نوشتن مقاله، بویژه تیتریا چند پاراگراف اول آن بیابند. تیترعلاوه بر آنکه باید ایده مقاله را برساند باید بتواند توجه خواننده را نیزجلب کند. اغلب موضوع مقالهاست که تعیین میکند تیتر چه باشد. علاوه بر آن، ژورنالسیتها باید سخت تر کار کنند تا در هنگام نوشتن تیتر و دیگر اجزای مقاله ایماژها و واژگان کلیشهای تولید نکنند.
در نیمه دوم قرن بیستم خط مایز بین گزارش خبری و سرمقاله نویسی مبهم و نامشخص شد؛ چرا که خبرنگارها و نشریات بیشتر و بیشتری رویکردهای متفاوتی را برای نوشتن مقاله اتخاذ کردند. تام ولف، گی تالیس و هانتر تامپسون و دیگر خبرنگارها رویکردهای متفاوت زیادی را برای نوشتن مقالات خبری به کار بستند. نشریات شهری و هفته نامهها خط مایز مزبور را مبهم تر و نامشخص تر کردند و بسیاری از مجلات نیز مقالات را بر خبرهای معمولی ترجیح میدادند.
برخی از برنامههای خبری تلویزیونی نیز در شکلهای جدیدی ارائه میشدند وشمار زیادی از منتقدان معتقد بودند بسیاری از برنامههای خبری دیگر برنامه خبری نیستند؛ چرا که محتوی و سبک مورد استفاده آنها مطابق با استانداردهای پذیرفته شده خبرنگاری نبود. اما از طرف دیگر، رادیو ملی به عنوان نمونه خوبی از ترکیب گزارش خبری، مقالات و یا ترکیبی از هر دو تلقی میشد. دیگر سازمانهای مرتبط با خبرهای رادیویی مردمی آمریکا نیز به چنین نتایج مشابهای دست یافتند.
با وجود ابن، هنوزهم اکثریت روزنامهها، به مانند سازمانهای اخبار رادیو و تلویزیون، خط مایز مشخصی بین خبر و مقاله قائل هستند.
روزنامه نگاری پژوهشی
روزنامه نگاری پژوهشی در بین انواع روزنامه نویسی سخت ترین گونه روزنامه نگاری است.
خبرنگاری ورزشی
خبرنگاری ورزشی جنبههای زیادی از رقابتهای ورزشی افراد را دربرمی گیرد و جزء لاینفکی از اغلب محصولات خبرنگاری، از جمله روزنامهها، مجلات، و برنامههای خبری رادیو و تلویزیون محسوب میشود. در حالی که برخی از منتقدان خبرنگاری ورزشی را به عنوان خبرنگاری حقیقی قبول ندارند، اهمیت ورزش در فرهنگ غرب عاملی است برای توجیه این امر که ژورنالییستها نه تنها به رقابتهای ورزشی، بلکه به ورزشکاران و تجارت در ورزش نیز توجه نمایند.
به طور سنتی در ایالات متحده خبرنگاری ورزشی در مقایسه با نوشتههای خبرنگاری سنتی از انسجام، ابتکار و تعصب کمتری برخوردار بود، با این حال تاکید بر صحت و درستی و رعایت عدالت و بی طرفی هنوز هم بخشی از خبرنگاری ورزشی را تشکیل میدهد. تاکید بر توصیف صحیح عملکرد آماری ورزشکاران نیز یکی دیگر ازبخشهای مهم خبرنگاری ورزشی محسوب میشود.
خبرنگاری علمی
خبرنگاری علمی شاخه نسبتاً جدیدی از خبرنگاری محسوب میشود که در آن گزارش خبرنگارها اطلاعاتی را در مورد موضوعات علمی به مردم انتقال میدهد. خبرنگارهای علمی باید اطلاعات مبسوط، فنی، و در پارهای اوقات اطلاعاتی را که با زبان مخصوص نوشته شدهاست را درک و تفسیر کنند و سپس آن را به گزارشهای جذابی که برای مصرف کنندگان رسانههای خبری قابل باشد تبدیل نمایند.
خبرنگارهای علمی باید تصمیم بگیرند که از میان دستاوردهای علمی کدام ارزش پوشش خبری را دارد و همچنین باید بتوانند تشخیص بدهند که از میان منازعات جامعه علمی کدام برای پوشش خبری ارزش دارند. خبرنگارها باید در این سنجش خود باید عدالت و بی طرفی را رعایت کنند، اما هیچ گاه حقایق را فدا نکنند.
بسیاری از خبرنگارهایی که در حوزه علمی فعالیت دارند آموزشهایی را در حوزه خبرنگاری خود گذراندهاند، به عنوان مثال میتوان به پزشکانی اشاره کرد که در اخبار پزشکی را تحت پوشش خود قرار میدهند. البته این مساله کلی نیست و در میان خبرنگارهای علمی نیز کسانی هستند که در حوزه علمی دوره یا آموزش ندیدهاند.
ژورنالسیم تحقیقاتی
ژورنالسیم تحقیقاتی که در آن خبرنگارها رفتاری خلاف عرف غیر اخلاقی و غیرقانونی افراد، موسسات اجاری و دولتی را مورد تفحص قرار میدهند و آن را فاش میسازند، میتواند پیچیده، زمان بر و پرهزینه باشد؛ چرا که گروههایی از خبرنگارها، ماهها تحقیق و تفحص، مصاحبههای گوناگون (اغلب مصاحبههای تکراری) با افراد بی شمار، مسافرتهای دور و دراز، رایانه جهت تجزیه و تحلیل پایگاه دادههای اسناد مردمی، یا استفاده از کارکنان حقوقی شرکت به منظور ایمن نگه داشتن اسناد با توجه به قانون آزادی اطلاعات، از جمله مواردی است که خبرنگاری تحقیقاتی لازم است.
این نوع گزارش با توجه به ماهیت برخوردی ذاتی اش، اغلب جزء اولین نوع خبرنگاری است که متحمل کاهش بودجه و یا مداخله کسانی خارج از واحد خبر میشود.اگر گزارش تحقیقاتی ضعیف میتواند واکنشهای منفی اشخاص مورد تحقیق و عموم مردم را بر ضد خبرنگارها و سازمانهای رسانهای در پی داشته باشد و یا آنها را با اتهام خبرنگاری بی بند و بار مواجه سازد. اما اگر گزارش تحقیقاتی قوی باشد میتواند توجه مردم و دولت را جلب موضوعات و شرایطی کند که از نظر مردم رسیدگی به آنها لازم و ضروری است. همچنین گزارش قوی میتواند برای خبرنگارهای دست اندرکارو مسئولان مطبوعات جوایز و شهرت به ارمغان آورد.
خبرنگاری مشاهیر یا مردم
یک حوزه دیگر از خبرنگاری که چندان هم مطرح نیست و در قرن بیستم سنگ بنای آن گذاشته شد، خبرنگاری مشاهیر یا مردم میباشد که به زندگی شخصی افراد، عمدتاً اشخاص شهیر و بنام، از جمله ستارههای سینما و تئاتر، هنرمندان عرصه موسیقی، مدلها و عکاسان و دیگر افراد مشهور در صنعت نمایش و سرگرمی و همچنین افراد خواهان توجه، از جمله سیاستمداران و افراد مورد توجه مردم، نظیر کسانی که کاری انجام دادهاند که ارزش خبری دارد، میپردازد.
خبرنگاری مشاهیر که روزگاری در حوزه روزنامه به نویسنده ستون شایعات و مجلات شایعه پرداز قرار میگرفت، حال به کانون توجه روزنامههای جنجالی ملی از قبیل نشنال اینکوآیرر، مجلاتی از قبیل مردم و یو اس ویکلی و برنامههای تلویزیونیای که به طور هم زمان پخش میشوند، از جمله اینترتینمنت تونایت، شبکههای کابلی مانند E! و شمار زیادی از تولیدات تلویزیونی و صدها وبگاه اینترنتی دیگر تبدیل شدهاست. اغلب دیگر رسانههای خبری نیز قسمتی از برنامههای خود را به مشاهیر و مردم اختصاص میدهند.
تفاوت خبرنگاری مشاهیر با نوشتن مقاله اولاً در این است که خبرنگاری مشاهیر به افرادی میپردازد که از قبل مشهور هستند یا دارای جذابیت خاصی هستند، ثانیاً خبرنگاری مشاهیر به طور وسواس گونهای مشاهیر را تحت پوشش قرار میدهد، تا آنجا که این خبرنگارها برای پوشش خبری حتی رفتار خلاف عرف نیز از خود نشان میدهند. عکاس سمج، عکاسانی هستند که با سماجت میکوشند عکسهای مشکل آفرین و جنجالی از مشاهیر تهیه کنند، مشخصه اصلی خبرنگاری مشاهیر است.
در وهله اول با توجه به تواتر بیاناتی که راجع به وهابیت مطرح شد (چه در مورد
خدای وهابیت، چه در مورد پیامبر وهابیت و چه در مورد مبانی اعتقادی آنها)، آنهم
در منابع معتبر شیعی و سنی، تمام مطالبی که مطرح شد کاملا صحیح و عقلانی بودند.
همانطور که مطرح نمودید فرقه ضاله وهابی هیچ ارتباطی با اهل تسنن ندارند و لذا
برای محکوم کردنشان باید از ابزارهای مخصوص به خود استفاده نمود. در زیر به
صورت موردی مباحث را به صورت موردی خدمتتان نوشتهام که به نظر من با این دید
بهتر میتوان وهابیون را محکوم نمود.

خواستگاه وهابیت
راجع به خواستگاه وهابیت میخواهم بگویم که خواستگاه آمریکایی نبوده و خواستگاه کاملا دینی میباشد. اصلا آنزمان که ابن تیمیه مبانی اعتقادی خود را مطرح نمود آمریکا به عنوان یک کشور مستقل شناخته نشده بود و یا در زمان محمدبن عبدالوهاب اصلا آمریکایی مطرح نبود آنهم به عنوان یک قدرت جهانی. در واقع ابن تیمیه یک عالم دینی بود که عقاید گمراهانه خود را با نتیجهگیریهای غلط خود از مبانی فقه ابراز میداشت. (به عنوان مثال از یک عالم دیگر که به عقیده خود کار درست را انجام میداد میتوان به ابن ملجم مرادی (لعنه الله) اشاره نمود که در زمان خلفا به عنوان یک عالم برجسته برای تبلیغ و تدریس قرآن به مصر اعزام شده بود. این ملعون گر چه تحریکهایی مثل قطام پشت سرش بود، اما واقعا با اعتقاد خود امیرالمومنین را به شهادت رساند. حتی چند وقت پیش به گوش من رسید که یکی از علمای وهابی برگشته و گفته که ابن ملجم مجتهد بوده و به اجتهاد خود علی را شهید کرده و حرجی بر او نیست. حالا من خود نمیدانم این وهابی خلیفه چهارم خود را بیشتر قبول دارد یا یک مجتهد را؟؟؟ آنهم با علم بر اینکه علی (ع) در زمان خود بزرگترین مفسر قرآن بود چه برسد به اینکه یک مجتهد باشد.) خلاصه اینکه میخواهم بگویم که عالمان زیادی در تاریخ وجود داشتهاند که بسیاری از مردم را به ضلالت محض کشاندهاند و ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب هم از آنها بودهاند. نه اینکه بخواهند مغرضانه ضحبت کرده باشند و یا انسانهای بدوی بوده باشند. اتفاقا از تحصیل کردهترین انسانهای زمان خود بودهاند. برای محکوم کردن چنین اشخاصی باید آنها را به مبانی دین آشنا نمود و این واقعا به عهده علمای ماست. علمایی هم که بتوانند یا میتوانستهاند این کار را بکنند به لطف خدا فراوانند. به عنوان مثال استاد علامه جعفری مبانی اعتقادی و عرفانی را طوری بیان میکردند که وهابی که سهل است، بودایی ها هم نمیتوانستند بر ایشان اشکال بگیرند و حتی اشکالاتی که بود کاملا علمی بوده و اصلا بحث نزاع در آن مطرح نبود. به نظر حقیر نزاع مصداق بحث علمی نبوده و مصداق منفعت طلبی میباشد، چه منفعت اقتصادی، چه منفعت سیاسی و …
رشد وهابیت
اما مسئله الان دیگر رسما از خواستگاه وهابیت برگشته و باید به ماهیت فعلی وهابیت توجه نمود. این مسئله هم الان به آمریکا مرتبط شده است ولی ریشه انگلیسی دارد. زمان محمد ابن عبدالوهاب که انگلیس به دنبال استعمار مناطق مختلف جهان از جمله استرالیا، آمریکای جنوبی، هند و خاورمیانه بود، وجود یک عالم جاهل که تندرو باشد بهترین ابزار برای تفرقه افکندن در میان مردم خاورمیانه که مردمی مذهبی بودند برایش به شمار میآمد، حال این عالم میخواهد شیعی باشد (مانند بعضی از علمای مشروطه) میخواهد سنی باشد (مانند محمد ابن عبدالوهاب) میخواهد سیاستمدار باشد (مانند محمدعلی فروغی که فراماسون بود) و بسیاری موارد دیگر…. تجربه هم نشان داده است که در زمانهای مختلف انگلیس به دنبال این مطلب بوده است و از ابزارهای مختلف استفاده نموده است. به عنوان مثال رضاخان تا زمانی که شم سیاست انگلیسی داشت در ایران حمایت شد (حال میخواست حجاب را آزاد کند میخواست اجباری کند، برای انگلیس اصلا مسئله عقاید مهم نبود) اما زمانی که مملکت سامان گرفت و رضاخان شم ملی گرایی پیدا کرد خود انگلیسیها او را تبعید کردند. حال به دنبال بحث اصلی که برویم، یکی از این فرقههایی که انگلیس موفق شد از آن استفاده کند وهابیت و در راس آن محمدابن عبدالوهاب بود. بنابراین اینجاست که دیگر رشد وهابیت یک رشد سیاسی بوده و اصلا رشد دینی نبوده است که ما بخواهیم آنها را با مبانی دین محکوم نماییم. اما اینکه چگونه آمریکا وارد ماجرا شد این است که در طی سالهای متمادی انگلیس به دنبال استعمار بر خود آمریکا هم بود. اما انقلابی که بر علیه استعمار در امریکا صورت گرفت انگلیس را کنار زد و قدرت جهانی کمکم از انگلیس به آمریکا منتقل شد. حال دیگر انگلیس نمیتوانست خود بر منطقه خاورمیانه مسلط باشد و از ابزار آمریکا برای این تسلط استفاده نمود. در طی مذاکرات مختلفی که انجام شد نهایتا آمریکا هم سیاست انگلیسی را دنبال نمود. (اینجاست که حتی در مورد تفرقه افکندن میان مسلمانان در سال 88 مقام معظم رهبری به صراحت از انگلیس به عنوان یک خبیث نام برد). الان هم که عملا به بهانه وهابیت، مسائل اقتصادی عربستان و وابستگی شدید این کشور به نفت، این کشور را برای افزایش قیمت نفت خود کاملا وابسته به آمریکا کرده است.
سیاست گذاریهای آمریکا
اما مسئله الان آمریکا و عقایدش را نسبت به مذاهب بیان میکنم. آمریکاییها اعتقاد به صلح جهانی دارند اما متاسفانه فقط عقاید خودشان را در این راستا درست میدانند. عقایدی را که سایر کشورها در این زمینه بیان میکنند را یا محکوم به تروریستی میدانند و یا تابعه خود میشمارند و جلای صحیح بودن به آن میدهند. در این راستا عملا به این مسئله ختم شدهایم که هر کس آمریکا را قبول دارد آنها هم او را قبول دارند. یکی از اینها وهابیون عربستان میباشند. و بحث تنها منفعت طلبی بوده و بحث اتحاد خودشان میباشد. بحث اصلا پایگاه دینی ندارد که بخواهیم دین را خرج بر این مسئله نماییم. یک گروه دیگر رهبر بودایی ها میباشد که حتی دیدارهایی با اوباما داشته است. یکی دیگر خاخامهای یهودی میباشند که رابطه حسنهای با آمریکا دارند حال آنکه اصلا در دین یهود، دین فعلی مسیحیت جایگاهی ندارد و تنها بحث منفعت است. به نظر حقیر وهابیت هم از این دسته میباشد. در واقع آمریکا اعتقاد به آزادی عقاید به نفع خود دارد و میگوید عقاید تا زمانی آزاد هستند که مانع آزادی عقاید دیگر نشوند. مثلا اگر ایران با عقاید صهیونیسم مخالفت کند و به دشمنی برخیزد هر چند درست هم که بگوید مصداق به هم ریختن جهان و تروریست خواهد بود. چون نفس عمل تروریستی خواهد بود. (این جمله بسیار مهمی است). اصلا این عقاید را کنار میگذارم و دو نمونه مثال از خود آمریکا میگویم که هر کاری را برای متحد نگه داشتن خود انجام میدهد.
1-مثال اول: حمایت از همجنسبازان: با اینکه در تمامی ادیان ابراهیمی این مسئله شدیدا نهی شده است زمانی که یک دسته همجنسباز در آمریکا پیدا میشود با اینکه خود سیاستمداران آمریکایی میدانند که این کار غلط است اما به خاطر حفظ وحدتشان و اینکه مسئله جنجالی نشود، به آنها آزادی میدهند. کلا اعتقاد به وحدت زیادی در وجود آنها میباشد. از نظر عقیدتی همین بس که بگویم بوش خود یک آدم مذهبی بوده و بزرگترین مخالف همجنسگرایی در آمریکا بود.
2-مثال دوم بحث کاوارهها در امریکا میباشد. آنها میدانند این کار غلط است، اما برای راه افتادن چرخ مملکت اگر لازم باشد آن را آزاد میکنند. حال بررسی مختصری راجع به زنانی که در کاوارهها هستند خدمتتان میگویم. صادقانه بگویم، اکثرا کسانی هستند که دستشان به دهنشان نمی رسد، مهاجر خارجی هستند و هنوز کار پیدا نکردهاند. وگرنه شما هیچ موقع در آمریکا یک زنی را که استاد دانشگاه، پزشک، کارخانهدار و … باشد را نخواهید دید که علاقه مند به کاواره باشد یا آنرا تصدیق نماید بلکه حالش از این قبیل مسائل به هم میخورد. میخواهم خدمتتان بگویم که اینها بیشتر سیاستگذاری میباشد تا اینکه خواستگاه دینی، اخلاقی و انسانی داشته باشد. حال اگر کسی مثل رهبر دلپاک انقلاب با عقاید مذهبی خود با این عقیده مخالفت نماید چون برای انها مصداق تفرقه میباشد، این شخص تروریست خواهد بود حال چه درست بگوید چه اشتباه. (در این مورد مطالعه شخصیت محمد ابن زکریای رازی بسیار کمک به فهم بیشتر موضوع خواهد نمود)
ببینید دنیا چقدر جالب است که قدرت طلبی به راحتی کلام خدا را مصداق ترور و در راستای گسترش تروریست جهانی میداند. امیدوارم تا کنون عقایدی که بوده خدمتتان گفته باشم، اما راهکار در این باره را آنچه به نظرم میرسد در زیر نوشتهام.
حل مسئله
با همه این مسائل به نظر من تنها راه مقابله با این امر، این است که ما تمام تلاشمان این باشد که انسجام عقیدتی و ملی خود را حفظ نماییم و ببینیم که راهکار برای این مسئله چیست. آنهم با وجود تبلیغات گسترده کنونی که به خاطر مسائل سیاسی علیه دین صورت میگیرد. یکی از ابزارهای این کار پیشرفتی است که باید در این کشور بوجود بیاید تا حداقل خودمان از ته دل خودمان را قبول کنیم تا اگر حرفی را در دنیا زدیم چهار نفر دیگر هم آن را قبول کنند و بتوانیم حرفهایمان را به کرسی بنشانیم. این خیلی بد است که گروهی از مردم اعتقاد دارند که اگر آمریکا با عقاید خود به ایران حمله نماید بهتر است چون اعتقاد دارند که وضعیت عراق و افغانستان بعد از حمله آمریکا بسیار بهتر شده است و این را برای ایران هم میخواهند. یا اینکه اگر جنبشی نا صحیح در سال 88 درکشور بوجود می اید بالغ بر 10 میلیون طرفدار داشته باشد. یا اینکه افرادی که برای تحصیل به آمریکا میروند بیشترشان ار آن به بعد اصلا ایران را قبول نداشته باشند. به نظر من باید نقطه ضعفهایمان را از نظر صنعتی، پزشکی، اقتصادی، اجتماعی و … را در سایه تعالیم دینی چنان تقویت کنیم که این جنبه ها از نظر همه قابل قبول باشند. مثالی خدمتتان بزنم، الان وضعیت بیمارستانها طوری شده است که خدای ناکرده اگر شخصی مشکل مالی دارد رسما از بهبود خود ناامید میگردد. دین همانطور که جنبه عرفانی و خدایی دارد، جنبه مادی و اقتصادی و اجتماعی هم داشته و باید این مسائل بر طرف بشوند. پیامبر (ص) خود در زمان قبل از پیامبری تاجر بود و تاکید بسیار زیادی برای تلاش بی شایبه برای روزی حلال داشت. الان متاسفانه به قدری نقطه ضعف در جامعه ما وجود دارد که بسیاری بواسطه آنها حتی اصل موضوع را زیر سوال میبرند. به عنوان مثال برای چه یک جامعه باید به سمت بی حجابی برود؟ مگر در بی حجابی چه هست؟ آیا جز این است که از بعضی مسائل دینی خسته شدهاند و این به خاطر نقطه ضعفهایمان بوده است. یا مگر رهبر معظم انقلاب تا کنون حرفی زده است که سعادتخواهی در آن آنهم برای همه نباشد؟ پس چرا نباید با وجود اینکه نمیتوانند فلسفه عقیدتی این شخص الهی را رد کنند با او مخالفت میکنند؟ درست است که گناهان باعث تیرگی قلب میشوند و همه مسائل به بحث آبادانی اجتماع بر نمیگردد اما آنبخشی که مرتبط با این امر است کمک بسیار زیادی به پیشبرد عقایدی خواهد کرد که عقاید ناب اسلامی هستند. آرزوی سلامتی برای رهبر کبیر انقلاب دارم.
به امید آنروزی که با ظهور فرزند خلف امیرالمومنین تمامی این مسائل پایان یافته و همه موارد صحیح و الهی مصداق امورات درست در این دنیا باشند.

خواستگاه وهابیت
راجع به خواستگاه وهابیت میخواهم بگویم که خواستگاه آمریکایی نبوده و خواستگاه کاملا دینی میباشد. اصلا آنزمان که ابن تیمیه مبانی اعتقادی خود را مطرح نمود آمریکا به عنوان یک کشور مستقل شناخته نشده بود و یا در زمان محمدبن عبدالوهاب اصلا آمریکایی مطرح نبود آنهم به عنوان یک قدرت جهانی. در واقع ابن تیمیه یک عالم دینی بود که عقاید گمراهانه خود را با نتیجهگیریهای غلط خود از مبانی فقه ابراز میداشت. (به عنوان مثال از یک عالم دیگر که به عقیده خود کار درست را انجام میداد میتوان به ابن ملجم مرادی (لعنه الله) اشاره نمود که در زمان خلفا به عنوان یک عالم برجسته برای تبلیغ و تدریس قرآن به مصر اعزام شده بود. این ملعون گر چه تحریکهایی مثل قطام پشت سرش بود، اما واقعا با اعتقاد خود امیرالمومنین را به شهادت رساند. حتی چند وقت پیش به گوش من رسید که یکی از علمای وهابی برگشته و گفته که ابن ملجم مجتهد بوده و به اجتهاد خود علی را شهید کرده و حرجی بر او نیست. حالا من خود نمیدانم این وهابی خلیفه چهارم خود را بیشتر قبول دارد یا یک مجتهد را؟؟؟ آنهم با علم بر اینکه علی (ع) در زمان خود بزرگترین مفسر قرآن بود چه برسد به اینکه یک مجتهد باشد.) خلاصه اینکه میخواهم بگویم که عالمان زیادی در تاریخ وجود داشتهاند که بسیاری از مردم را به ضلالت محض کشاندهاند و ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب هم از آنها بودهاند. نه اینکه بخواهند مغرضانه ضحبت کرده باشند و یا انسانهای بدوی بوده باشند. اتفاقا از تحصیل کردهترین انسانهای زمان خود بودهاند. برای محکوم کردن چنین اشخاصی باید آنها را به مبانی دین آشنا نمود و این واقعا به عهده علمای ماست. علمایی هم که بتوانند یا میتوانستهاند این کار را بکنند به لطف خدا فراوانند. به عنوان مثال استاد علامه جعفری مبانی اعتقادی و عرفانی را طوری بیان میکردند که وهابی که سهل است، بودایی ها هم نمیتوانستند بر ایشان اشکال بگیرند و حتی اشکالاتی که بود کاملا علمی بوده و اصلا بحث نزاع در آن مطرح نبود. به نظر حقیر نزاع مصداق بحث علمی نبوده و مصداق منفعت طلبی میباشد، چه منفعت اقتصادی، چه منفعت سیاسی و …
رشد وهابیت
اما مسئله الان دیگر رسما از خواستگاه وهابیت برگشته و باید به ماهیت فعلی وهابیت توجه نمود. این مسئله هم الان به آمریکا مرتبط شده است ولی ریشه انگلیسی دارد. زمان محمد ابن عبدالوهاب که انگلیس به دنبال استعمار مناطق مختلف جهان از جمله استرالیا، آمریکای جنوبی، هند و خاورمیانه بود، وجود یک عالم جاهل که تندرو باشد بهترین ابزار برای تفرقه افکندن در میان مردم خاورمیانه که مردمی مذهبی بودند برایش به شمار میآمد، حال این عالم میخواهد شیعی باشد (مانند بعضی از علمای مشروطه) میخواهد سنی باشد (مانند محمد ابن عبدالوهاب) میخواهد سیاستمدار باشد (مانند محمدعلی فروغی که فراماسون بود) و بسیاری موارد دیگر…. تجربه هم نشان داده است که در زمانهای مختلف انگلیس به دنبال این مطلب بوده است و از ابزارهای مختلف استفاده نموده است. به عنوان مثال رضاخان تا زمانی که شم سیاست انگلیسی داشت در ایران حمایت شد (حال میخواست حجاب را آزاد کند میخواست اجباری کند، برای انگلیس اصلا مسئله عقاید مهم نبود) اما زمانی که مملکت سامان گرفت و رضاخان شم ملی گرایی پیدا کرد خود انگلیسیها او را تبعید کردند. حال به دنبال بحث اصلی که برویم، یکی از این فرقههایی که انگلیس موفق شد از آن استفاده کند وهابیت و در راس آن محمدابن عبدالوهاب بود. بنابراین اینجاست که دیگر رشد وهابیت یک رشد سیاسی بوده و اصلا رشد دینی نبوده است که ما بخواهیم آنها را با مبانی دین محکوم نماییم. اما اینکه چگونه آمریکا وارد ماجرا شد این است که در طی سالهای متمادی انگلیس به دنبال استعمار بر خود آمریکا هم بود. اما انقلابی که بر علیه استعمار در امریکا صورت گرفت انگلیس را کنار زد و قدرت جهانی کمکم از انگلیس به آمریکا منتقل شد. حال دیگر انگلیس نمیتوانست خود بر منطقه خاورمیانه مسلط باشد و از ابزار آمریکا برای این تسلط استفاده نمود. در طی مذاکرات مختلفی که انجام شد نهایتا آمریکا هم سیاست انگلیسی را دنبال نمود. (اینجاست که حتی در مورد تفرقه افکندن میان مسلمانان در سال 88 مقام معظم رهبری به صراحت از انگلیس به عنوان یک خبیث نام برد). الان هم که عملا به بهانه وهابیت، مسائل اقتصادی عربستان و وابستگی شدید این کشور به نفت، این کشور را برای افزایش قیمت نفت خود کاملا وابسته به آمریکا کرده است.
سیاست گذاریهای آمریکا
اما مسئله الان آمریکا و عقایدش را نسبت به مذاهب بیان میکنم. آمریکاییها اعتقاد به صلح جهانی دارند اما متاسفانه فقط عقاید خودشان را در این راستا درست میدانند. عقایدی را که سایر کشورها در این زمینه بیان میکنند را یا محکوم به تروریستی میدانند و یا تابعه خود میشمارند و جلای صحیح بودن به آن میدهند. در این راستا عملا به این مسئله ختم شدهایم که هر کس آمریکا را قبول دارد آنها هم او را قبول دارند. یکی از اینها وهابیون عربستان میباشند. و بحث تنها منفعت طلبی بوده و بحث اتحاد خودشان میباشد. بحث اصلا پایگاه دینی ندارد که بخواهیم دین را خرج بر این مسئله نماییم. یک گروه دیگر رهبر بودایی ها میباشد که حتی دیدارهایی با اوباما داشته است. یکی دیگر خاخامهای یهودی میباشند که رابطه حسنهای با آمریکا دارند حال آنکه اصلا در دین یهود، دین فعلی مسیحیت جایگاهی ندارد و تنها بحث منفعت است. به نظر حقیر وهابیت هم از این دسته میباشد. در واقع آمریکا اعتقاد به آزادی عقاید به نفع خود دارد و میگوید عقاید تا زمانی آزاد هستند که مانع آزادی عقاید دیگر نشوند. مثلا اگر ایران با عقاید صهیونیسم مخالفت کند و به دشمنی برخیزد هر چند درست هم که بگوید مصداق به هم ریختن جهان و تروریست خواهد بود. چون نفس عمل تروریستی خواهد بود. (این جمله بسیار مهمی است). اصلا این عقاید را کنار میگذارم و دو نمونه مثال از خود آمریکا میگویم که هر کاری را برای متحد نگه داشتن خود انجام میدهد.
1-مثال اول: حمایت از همجنسبازان: با اینکه در تمامی ادیان ابراهیمی این مسئله شدیدا نهی شده است زمانی که یک دسته همجنسباز در آمریکا پیدا میشود با اینکه خود سیاستمداران آمریکایی میدانند که این کار غلط است اما به خاطر حفظ وحدتشان و اینکه مسئله جنجالی نشود، به آنها آزادی میدهند. کلا اعتقاد به وحدت زیادی در وجود آنها میباشد. از نظر عقیدتی همین بس که بگویم بوش خود یک آدم مذهبی بوده و بزرگترین مخالف همجنسگرایی در آمریکا بود.
2-مثال دوم بحث کاوارهها در امریکا میباشد. آنها میدانند این کار غلط است، اما برای راه افتادن چرخ مملکت اگر لازم باشد آن را آزاد میکنند. حال بررسی مختصری راجع به زنانی که در کاوارهها هستند خدمتتان میگویم. صادقانه بگویم، اکثرا کسانی هستند که دستشان به دهنشان نمی رسد، مهاجر خارجی هستند و هنوز کار پیدا نکردهاند. وگرنه شما هیچ موقع در آمریکا یک زنی را که استاد دانشگاه، پزشک، کارخانهدار و … باشد را نخواهید دید که علاقه مند به کاواره باشد یا آنرا تصدیق نماید بلکه حالش از این قبیل مسائل به هم میخورد. میخواهم خدمتتان بگویم که اینها بیشتر سیاستگذاری میباشد تا اینکه خواستگاه دینی، اخلاقی و انسانی داشته باشد. حال اگر کسی مثل رهبر دلپاک انقلاب با عقاید مذهبی خود با این عقیده مخالفت نماید چون برای انها مصداق تفرقه میباشد، این شخص تروریست خواهد بود حال چه درست بگوید چه اشتباه. (در این مورد مطالعه شخصیت محمد ابن زکریای رازی بسیار کمک به فهم بیشتر موضوع خواهد نمود)
ببینید دنیا چقدر جالب است که قدرت طلبی به راحتی کلام خدا را مصداق ترور و در راستای گسترش تروریست جهانی میداند. امیدوارم تا کنون عقایدی که بوده خدمتتان گفته باشم، اما راهکار در این باره را آنچه به نظرم میرسد در زیر نوشتهام.
حل مسئله
با همه این مسائل به نظر من تنها راه مقابله با این امر، این است که ما تمام تلاشمان این باشد که انسجام عقیدتی و ملی خود را حفظ نماییم و ببینیم که راهکار برای این مسئله چیست. آنهم با وجود تبلیغات گسترده کنونی که به خاطر مسائل سیاسی علیه دین صورت میگیرد. یکی از ابزارهای این کار پیشرفتی است که باید در این کشور بوجود بیاید تا حداقل خودمان از ته دل خودمان را قبول کنیم تا اگر حرفی را در دنیا زدیم چهار نفر دیگر هم آن را قبول کنند و بتوانیم حرفهایمان را به کرسی بنشانیم. این خیلی بد است که گروهی از مردم اعتقاد دارند که اگر آمریکا با عقاید خود به ایران حمله نماید بهتر است چون اعتقاد دارند که وضعیت عراق و افغانستان بعد از حمله آمریکا بسیار بهتر شده است و این را برای ایران هم میخواهند. یا اینکه اگر جنبشی نا صحیح در سال 88 درکشور بوجود می اید بالغ بر 10 میلیون طرفدار داشته باشد. یا اینکه افرادی که برای تحصیل به آمریکا میروند بیشترشان ار آن به بعد اصلا ایران را قبول نداشته باشند. به نظر من باید نقطه ضعفهایمان را از نظر صنعتی، پزشکی، اقتصادی، اجتماعی و … را در سایه تعالیم دینی چنان تقویت کنیم که این جنبه ها از نظر همه قابل قبول باشند. مثالی خدمتتان بزنم، الان وضعیت بیمارستانها طوری شده است که خدای ناکرده اگر شخصی مشکل مالی دارد رسما از بهبود خود ناامید میگردد. دین همانطور که جنبه عرفانی و خدایی دارد، جنبه مادی و اقتصادی و اجتماعی هم داشته و باید این مسائل بر طرف بشوند. پیامبر (ص) خود در زمان قبل از پیامبری تاجر بود و تاکید بسیار زیادی برای تلاش بی شایبه برای روزی حلال داشت. الان متاسفانه به قدری نقطه ضعف در جامعه ما وجود دارد که بسیاری بواسطه آنها حتی اصل موضوع را زیر سوال میبرند. به عنوان مثال برای چه یک جامعه باید به سمت بی حجابی برود؟ مگر در بی حجابی چه هست؟ آیا جز این است که از بعضی مسائل دینی خسته شدهاند و این به خاطر نقطه ضعفهایمان بوده است. یا مگر رهبر معظم انقلاب تا کنون حرفی زده است که سعادتخواهی در آن آنهم برای همه نباشد؟ پس چرا نباید با وجود اینکه نمیتوانند فلسفه عقیدتی این شخص الهی را رد کنند با او مخالفت میکنند؟ درست است که گناهان باعث تیرگی قلب میشوند و همه مسائل به بحث آبادانی اجتماع بر نمیگردد اما آنبخشی که مرتبط با این امر است کمک بسیار زیادی به پیشبرد عقایدی خواهد کرد که عقاید ناب اسلامی هستند. آرزوی سلامتی برای رهبر کبیر انقلاب دارم.
به امید آنروزی که با ظهور فرزند خلف امیرالمومنین تمامی این مسائل پایان یافته و همه موارد صحیح و الهی مصداق امورات درست در این دنیا باشند.
ساعت : 6:40 am | نویسنده : admin
|
مطلب بعدی